سخنى پيرامون فقه جهاد

  • | جمعه, 8 خرداد, 1394
سخنى پيرامون فقه جهاد

محمد سالم أبو عاصى

ﺑﻨﺎم ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺨﺸﻨﺪه ﻣﻬﺮﺑﺎن. ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است، وسلام و درود بر پیامبر رحمت حضرت محمد صلى الله عليه وسلم.

جهاد اين كه بكار بردن منتهاى كوششهاى گوناگونى در راه بالا بردن كلمه خدا وگسترش دين درست ميان مردم است

جهاد در اسلام: مانند درختى كه تنه اش گفتگو ودعوت با حكمت وموعظهء حسنه ميباشد، واين براى رساندن حقيقت اسلام صحيح را به مغزها، اما جهاد مسلحانه فرعى از جهاد تبلیغاتى است و او مانند شاخه هاى منشعب از يك درخت است. ودليل بر آن اين است كه خداوند متعال در سوره مكيه فرقان مى گويند:

 (فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبِیراً) [الفرقان: 52] 

ترجمه: (بنابراین از کافران اطاعت مکن، و بوسیلهء قرآن با آنان مبارزه و جهاد بزرگى بنما.) 

ضمير در قوله تعالى (به) به قرآن رجوع مى شود. پس اين دستور روشنى براى پيامبر اكرم اسلام صلى الله عليه وسلم ميباشد تا با كافران جهاد تبليغاتى اعمال مى كند. واين وقتى كه او در مكه، پيش از اجازهء جهاد مسلحانه بود.

نيز خداى متعال در سوره مكيه "نحل" مى فرمايند: (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيم) [النحل: 110]

ترجمه: (امّا پرودگار تو نسبت به کسانى که بعد از فریب خوردن، هجرت کردند; سپس جهاد نمودند و استقامت ورزیدند; پروردگارت، پس از این، آمرزنده و مهربان است.)

پس قرآن مكى مشتمل بر كلمه "جهاد" است كه منظور از آن "گفتگو" است.

وپس از هجرت پيامبر اكرم اسلام به مدينه، كشور اسلامى با تمام قدرتش (قانون اساسى – زمين - مردم) وجود يافت. وبنابر اين جهاد مسلحانه در مدينه قانونى كرده شد.

واين براى دو علت:

علت يكم: دفاع كردن از دولت نو وحمايت از آن.

علت دوم: دفاع كردن از آزادى دعوت به خدا.

همهء قوانين ورسوم وعادات بين المللى اين امر را بر قرار مى كنند.

واز روى غلط واشتباه است كه برخى از مردم تصور ميكنند كه علت غير قانونى بودن جهاد مسلحانه در مكه سستى وناتواني است. اين غلط واشتباه است زيرا كه علت غير قانونى بودن جهاد مسلحانه در مكه وقانونى بودن آن در مدينه اين است كه مسلمانان در مكه چيزى كه براى آن جنگ ميكنند نداشتند، بنا بر اين در اسلام جهاد مسلحانه براى وادار كردن مردم تا وارد شدن به آن وجود ندارد. خداوند متعال ميگويند:  (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)[البقرة: 256] (اکراهى در قبول دین، نیست). ومنظور از اين آيه اين است كه در قبول دین هیچ اکراهى نیست زيرا كه دين وايمان فقط در دل ميباشد، واين جمله جملهء خبريه است وممكن نيست منسوخ باشد زيرا كه اگر منسوخ باشد دروغ مى باشد واين محال است، ونيز دين بايد بر ایمان و یقین استوار باشد.

واگر گفته شده است: پس چرا جهاد مسلحانه در اسلام قانونى كرده شد؟

پاسخ ميدهيم: براى دفع كردن محاربه نه از بين بردن كفر است، پس ما با هر كسى كه با مسلمانان ميجنگيد ميجنگيم وتجاوز او را از ما دفع ميكنيم.

قانونى بودن جهاد مسلحانه به این معنا نیست كه اصل جهاد – دعوت با حكمت وموعظهء حسنه – از ميان رفت ومنتهى شد، بلكه دعوت به خدا وتبليغ دينى كليد اصلى وهميشگى براى انواع ديگرى از جهاد است.

تفاوت ميان جهاد تبليغاتى وجهاد مسلحانه اينست كه جهاد تبليغاتى از احكام تبليغ ودعوت است. ودر قاعده (لا يكلف الله نفساً إلا وسعها) مندرج است. اما جهاد مسلحانه از احكام سياست شرعى است. قاعده در باب جهاد اين است كه جهاد تبليغاتى مبنى بر گفتگو واعتقاد راسخ نه بر زور واجبار است. اما جهاد مسلحانه مبنى بر دفع كردن محاربه وتجاوز نه بر دشمنى وجنگ است.

واگر گفته شد كه موضوع را مشكل وپيچيده شد بسبب قوله تعالى: (فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ) (سورة التوبة:5) ترجم [و هنگامیکه ماههاى حرام به پایان رسید، پس در آن هنگام مشركان را هرجا كه يافتيد بكشيد و آنان را (به اسارت) بگیرید و محاصرهیشان كنيد و همه جا در كمين آنان بنشینید، پس اگر  توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات پرداخت کردند، آنان را آزاد بگذاريد كه الله آمرزشگری است مهربان.]  ونيز سخن پيامبر اكرم اسلام صلى الله عليه وسلم كه ميگويد: "أمرتأن أقاتل الناس حتى يشهدوا ألا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ،ويقيموا الصلاة ويؤتوا الزكاة، فإذا فعلوا ذلك عصموا مني دماءهم وأموالهمإلا بحق الإسلام وحسابهم على الله".   [بهمن (از سوی الله) دستور داده شده با مردم بجنگم تا  گواهی دهند که غیر ازالله خدائی نیست و محمد فرستادهی اوست و (مانند ما) نماز بخوانند و  زکاترا پرداخت کنند؛ پس اگر این را انجام دادند، خون و مال اينها از جانب منمحترم است مگر به حق اسلام و حساب آنها با الله است. ]

ميگوييم كه پاسخ دادن به اين دو مورد اين است كه: در قوله تعالى:  (فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ) [و هنگامیکه ماههاى حرام به پایان رسید، پس در آن هنگام مشركان را هرجا كه يافتيد بكشيد و آنان را (به اسارت) بگیرید و محاصره ايشان كنيد و همه جا در كمين آنان بنشینید] به دنبال آن قوله تعالى: (وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ) "اگر يكى از مشركان از تو امان خواست به وى امان ده" آمده است. اگر فقط هدف از جنگ كفر بودن است اين امر با حكم اجاره كردن مشركان ناسازگار است.

اما در سخن پيامبر اكرم اسلام صلى الله عليه وسلم تفاوت ميان (أقتل) "بكشم" و (أقاتل) "با ايشان ميجنگم" وجود دارد، كه (القتل) "كشتن" غير از (القتال) "جنگيدن" است. 

پس كلمه (أقتل) "بكشم" به معنى: دنبال كردن مردم تا وسط خانه هايشان تا در اسلام ورود كنند.

أما كلمه (أقاتل) "با كسى يا با كسانى ديگر بجنگم" بر وزن (أفاعل) واين صيغه به معناى مشاركت است.

وتفسير آن: با تجاوز كنندگان همانند ايشان ميجنگم. امام بيهقى از امام شافعى آورده است كه او گفت: "كشتن قطعاً از جنگجوئى نمى باشد زيرا كه گاهى جنگجوئى با مردى حلال ميباشد اما كشتن او حلال نيست.".

رسول خدا در "صلح حديبه" گفت: «إِنَّا لَمْ نَجِئْ لِقِتَالِ أَحَدٍ، وَلَكِنَّا جِئْنَا مُعْتَمِرِينَ، وَإِنَّ قُرَيْشًا قَدْ 52 الْحَرْبُ، وَأَضَرَّتْ بِهِمْ، فَإِنْ شَاءُوا مَادَدْتُهُمْ مُدَّةً وَيُخَلُّوا بَيْنِي وَبَيْنَ النَّاسِ، فَإِنْ أَظْهَرْ فَإِنْ شَاءُوا أَنْ يَدْخُلُوا فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ فَعَلُوا، وَإِلاَّ فَقَدْ جَمُّوا، وَإِنْ هُمْ أَبَوْا فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لأُقَاتِلَنَّهُمْ عَلَى أَمْرِي هَذَا، حَتَّى تَنْفَرِدَ سَالِفَتِي، وَلَيُنْفِذَنَّ اللَّهُ أَمْرَهُ». ترجمه: «ما برای جنگ با كسی نیامدهایم بلكه برای ادای عمره آمدهایم. جنگ، قریش را خسته و ضعیف كرده و خسارات و تلفات زیادی به آنها وارد ساخته است. اگر تمایل دارند تا مدتی با آنها، پیمان آتش بس امضا میكنم. من و سایر مردم را به حال خود بگذارند. اگر من بر آنها پیروز شدم، همانطور كه سایر مردم، مسلمان میشوند آنها نیز اگر خواستند، مسلمان شوند. و اگر اسلام را نپذیرفتند، به اندازه كافی استراحت كرده و تقویت شدهاند. ولی اگر آنها اسلام را نپذیرفتند سوگند به ذاتی كه جانم در دست اوست، تا آخرین رمق با آنها خواهم جنگید. من مطمئنم كه خداوند كارش را خواهد كرد».

Print
Categories: مقاله ها
Tags:
Rate this article:
5/0

Please login or register to post comments.